مطالب بامزه و خنده دار ⎝⓿⏝⓿⎠ ، اعتراف هاي بامزه .خاطرات با مزه . سوتی ها بامزه.چرت و پرت،.. مطالب بامزه و خنده دار |
|||
یه مدت پیش قرار شد با داییم بریم سر خاک دوست داییم که من هم می شناختمش. داییم یه بطری آب پر کرد گذاشت تو صندوق ماشین که قبر مرحوم رو بشوییم. وقتی رسیدیم دیدیم خانواده مرحوم سر خاکش نشسته اند، شمع روشن کرده اند و گریه می کنند. من هم جوگیر شدم، رفتم بطری رو از توی ماشین آوردم، درش رو باز کردم و ریختم روی قبر، که یهو آتش بلند شد! همه فرار کردند و خانم ها جیغ می کشیدند! هر چی بطری رو خالی کردم روی آتش که خاموشش کنم، بیشتر گُر می گرفت! تقصیر داییم بود که نگفت کدوم بطری آبه، کدوم یکی بنزین! نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|